وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

عرفان | عرفان ولایت ؛ عرفان توحید محبان

ما در این جا از عرفان توحیدی محبان سخن می گوییم نه از عرفان محبوبی که موهبتی برای برگزیدگان و مقربان محبوبی می باشد.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرموده اند: «ای مردم ! آفریده های خداوند به آفرینش نرسیده اند جز برای آن که خداوند را بشناسند ، پس چون عرفان به او یافتند ، پرستش اش نمایند و با بندگی اش از سرسپردگی غیر خداوند بی نیازی جویند» .

این جرعه زندگانی را امام حسین علیه السلام، هنگامی که به سوی مشهد عشق ؛ کربلا در حرکت بود ، نثار تشنه کامان معرفت نمود .

مردی از حضرتش پرسید : عرفان چیست ؟

حضرت فرمودند : «عرفان، معرفت امام است»[1].

آگاهی و دانش ، سازنده جان و روان آدمی است و ارزش هر انسانی به میزان ارزش و اعتبار آگاهی های او می باشد . “قیمة کلّ امرء و قدره معرفته ؛ ارزش انسان معرفت اوست[2] .»

علم و معرفت گوهری نوری است که به انسان یارایی پرواز در جهان عرشی را داده و حقایق اشیا را برای او نمایش می دهد . امام خمینی رحمة الله علیه می فرمایند : «علوم ، بذر مشاهدات است[3].

مراد از معرفت ، علمی است که در کلام امام صادق علیه السلام به «نور» توصیف شده است: «لیس العلم بالتعلم انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی أن یهدیه ؛ علم به آموختن نیست ؛ دانش و معرفت ، فقط نوری است که خداوند در دل کسی که اراده هدایتش را نموده واقع می شود . [4]»

پس معرفت و حکمت از بخشش های خداوند است که تنها به کوشش ، فراهم نمی شود بلکه به دست آوردن آن به اراده و خواست خداوند بستگی دارد و تنها معلم حقیقی دانش موهبتی اوست ؛ چنان این معنا هم در آیه شریفه و هم در روایت زیر بر آن تأکید شده است: «اتقوالله و یعلمکم الله »[5]  – به سرمنزل تقوا و پرهیزگاری برسید، تا خداوند آنچه را که نمی دانید، به الهام به شما بیاموزد . خداوندی که همواره یاور پرهیزگاران بوده و عنایت حضرتش پیوسته با آنان است: « ان الله مع المتقین»[6]

“طریقهٔ خداخواهی و خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر، وقتش را صرف مذاکره حق کند و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن، در خدمت «مشایخ آن علم» تحصیل کند و پس از آن، به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند، که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس ، البته اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب، هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید و پرده از حجاب ها از برای او بالا رود و از این انکارهای عامیانه قدری تنزل کند و شاید با عنایات خاصه حق تعالی راهی به معارف پیدا کند . انّه ولی ّ النعم[7] .»

در این فراز، تعبیر «مشایخ آن علم» شایان توجه و  دقت بسیار است. حکیم فرزانه استاد محمدرضا نکونام در این رابطه آورده اند: «در پایان بحث از ساحت‌های غیبی انسان، بار دیگر ضرورت یافت استاد کارآزموده و محبوبی را در نگاهی کلی به اصول اساسی زندگی خاطرنشان می‌شویم؛ چرا که این استاد است که دانش زندگی هر کسی را به تناسب وی ترسیم می‌کند و دانش زندگی در بسیاری از جهات، نسخه‌ای کلی نیست که بشود از دور نوشت و به خواننده تقدیم نمود، بلکه باید دانش زندگی هر کسی را با توجه به مرتبهٔ ظهوری و اقتضاءات اولی حیث ظهوری او و خلق و خوهای ثانوی که از محیط و نحوهٔ تربیت و اطلاعاتی که به او تلقین شده است به دست آورد و این امر جز با استادمحوری به دست نمی‌آید. در تحلیل این معنا می‌گوییم: آموزه‌های الهی اسلام با سه عامل: «ولایت»، «محبّت» و «عدالت» عملیاتی می‌گردد و ضمانت اجرا در جامعه و به صورت فردی می‌یابد. اصل ولایت گسترده‌ترین و مؤثرترین عامل است و سپس محبت نازل آن است و پایین‌ترین مرتبه را عدالت دارد که البته در فرهنگ تشیع نقش بنیادی دارد و ملاک مشروعیت بسیاری از امور قرار می‌گیرد. پیوند تکوینی میان سه عامل یاد شده با تمامی احکام و آموزه‌ها چنان استوار است که جز در فرهنگ تشیع نمونهٔ دیگری ندارد و دلیل گویایی بر خاتمیت اسلام و عینیت و انحصار آن در مرام شیعه برای مدیریت فرازمانی عالم و آدم است و سند توان مدیریتی آن است و جهت اجرایی آن را ساختار و سازمانی صحیح و سالم می‌دهد. در طريق خداشناسي و سير به سوي خداوند، مربي و استاد ركن بنيادين دانسته مي‌شود؛‌ چنان‌چه در ولايت شيعي، ولايت اميرمؤمنان و به طور كلي حضرات چهارده معصوم عليهم السلام حقيقتي بنيادين است. اهمیت استاد در عشق چنان است که اگر کسی بخواهد به عشق به عوالم ملکوتی بر شود،  حافظان ملکوت نگاه می‌کنند که استاد وی چه کسی بوده است. در سلوک نیز کسی می‌تواند اهل غیب شود که برای آن عوالم روشن باشد از چه کسی دستور گرفته و چه کسی او را پذیرفته است. مشکلاتی که برای بیش‌تر معرفت‌خواهان پیش می‌آید برآمده از این است که توجه ندارند خوراک معنوی خود را از چه کسی می‌گیرند. گذشتگان همواره بر شخص مربی سرمایه‌گذاری می‌نمودند و نه بر کار؛ از این رو بسیار مراقب بودند تا استادی به‌واقع استاد بیابند و نزد هر کسی زانوی شاگردی بر زمین ننهند. فن‌آوری‌های امروز علوم اولین و آخرین را بر یک دی وی دی عرضه می‌دارد و نظام آموزشی کتاب‌محور نیز شاگرد نمره‌طلب را به استفاده از همان لوح فشرده تشویق می‌نماید و دیگر دمی با شاگرد نیست و نظام استادمحور در حال از دست دادن آخرین رمق‌های خود است و تنها سوسویی کم‌فروغ از آن به ندرت دیده می‌شود. چنین تربیتی با تربیت‌های عشق‌محور مربی ربانی بسیار متفاوت است. متاسفانه نظام دانشگاه که گرته‌برداری از نظام آموزشی غرب است، به کلی از استادمحوری دور افتاده است. دوری از استادمحوری، فرد را به اموری جزیی و محدود به ناسوت دلخوش می‌دارد.

در عرفان، سند و دلیل، شیخ راه و پیری است کارآزموده که راه‌رفته باشد و راه را بشناسد. کسی که استادی معنوی ندارد، در سلوک راهی می‌پیماید بدون سند و راه‌های رفتهٔ او حجیتی ندارد. البته راه‌های وصول به حق بسیار است و هر یک در کمیت و کیفیت و درازا و کوتاهی با دیگری تفاوت بسیار دارد و همگون و همگن نمی‌باشد، اما خوشا به سعادت کسی که دست در دست پیری نهد که راهی کوتاه و با کیفیت را دیده و رفته باشد؛ هرچند بسیاری از آن‌چه راه و راهنما می‌نماید نیز نه راه است و نه راه‌بلدی، بلکه پیمایش آن جز دوری نمی‌آورد.

ما در زمان غیبت کبری زندگی می‌کنیم و دست مردمانِ زندان در این بند از حجت حق؛ امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) کوتاه است اما چنین نیست که راه ارتباط با غیب در این زمان مسدود شده باشد و رجالی از غیب برای دستگیری افراد مستعد نباشند. خداوند در هر دوره‌ای اولیایی دارد که می‌توانند از خلق دستگیری داشته باشند.

خداوند برای عصر غیبت برگزیدگانی به نام محبوبان دارد که سالک باید در شناخت آنان برآید؛ هرچند یافت آنان توفیقی الهی و رزقی ربانی است و آن را که این توفیق نرسد، نمی‌تواند از محبوبان خبری گیرد. اساتید واقعی سلوک، محبوبان هستند و محبان چندان مهارتی در سالک‌پروری ندارند و بسیار می‌شود که ناشیانه نسخه می‌دهند و راه سالک بیچاره را دور می‌نمایند.

اگر سالکی بخواهد سلوکی سالم، رونده و روان داشته باشد ناچار باید عارفان محبوب را بیابد که شمار آنان بسیار اندک است و البته آنان مأمور به باطن می‌باشند و اظهار عام ندارند و همین امر، شناخت آنان را سخت‌تر نموده است. آن‌چه گفته شد به حسب ظاهر است وگرنه به حسب باطن، سالک با پای خداوند گام بر می‌دارد و سالکی که استعداد باطنی وی بسیار باشد و باید به محبوبان برسد به‌جذبه‌ای باطنی به آنان می‌رسد وگرنه اساتید ضعیف محبی او را بس است»

خداشناسی ، عنایتی ربانی است و طریق خداجویی اشتغال به فراگیری معارف آنهم در نزد اساتید و اساطین فن یا اشتغال به ذکر محبوب حقیقی است و حقیقت خدا شناسی ، معرفت «امام» معصوم و منصوب از جانب خداوند و صاحب ولایت می باشد: «بنا عرف الله» به واسطه ما شناخت خداوند حاصل می شود[8].

امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند : «معرفتی بالنورانیة معرفة الله؛ شناخت من به مقام نورانیت و ولایت، معرفت خداوند می باشد»[9].

پس هر کس که ذوات مقدس چهارده معصوم علیهم السلام را به مقام نورانیت نشناسد ، معرفت به خداوند متعال ندارد؛ زیرا  «مقام اسما و صفات الهی همان مقام امام است و به حق یکی است و هرچه هست نور واحدی است که نور خداست و از آن به اسما و صفات و یا به «نورانیت امام» تعبیر می شود [10] .

عرفان حقیقی معرفت به مقام نورانیت و ولایت اهل بیت عصمت و نبوت علیهم السلام است و این معرفت نیز عنایتی ربانی است و از بخشش های خداوند متعال به هر کس که بر می گزیند می باشد و باید برای آن استعداد پیشین داشت . امام صادق علیه السلام فرمودند : «همانا حدیث ما سخت ، دشوار ، بلند ، نیکو ، همیشه فروزان و پیوسته شاداب است و آن را فرشته مقرب ، پیامبر مرسل و مؤمنی که دلش برای ایمان آزموده شده نیز تحمل نمی نماید». راوی تعجب کرده و می پرسد: «فدایتان گردم ، پس چه کسی تاب تحمل آن را داراست» و امام می فرماید: «هر کس که ما بخواهیم[11]».

علم حقیقی و عرفان واقعی را باید از خزانه دانش الهی و بیت وحی و نبوت جستجو کرد و دست توسل و خواهش را به سوی آن دراز نمود که البته نتیجه این کوشش ، به تمامی به عنایت موهبتی وابسته است.

 

[1] بحار الانوار ، ج 5 ، ص 27.

 [2] همان ج 2 ص 182 به نقل از امام باقر علیه السلام

[3] .رساله لقاء الله ، ترجمه سید احمد فهری

[4] بحار الانوار ، ج 1 ، ص 329

[5] بقره، 282

[6] بقره، 282.

[7] امام خمینی، رساله لقاء الله.

[8] شیخ صدوق توحید ص 152 از سخنان امام صادق علیه السلام.

[9] بحارالانوار ، ج 26 ، ص 1.

[10] محمد حسین تهرانی ، لب اللباب ، تقریر دروس علامه طباطبایی.

[11]  بحار الانوار ، ج 2 ، ص 463.

هم افزایی علمی
هم اندیشی علمی و جمعیت آگاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *