وب سایت معرفی و خرید کتاب های صادق خادمی

دسترسی سریع

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

عرفان | بساطت ، نشاط و سازگاری

می‌گویند: «چون می‌گذرد غمی نیست». این سخن بسیار شیوا در دل‌های بزرگراهی می‌نشیند نه آنان که مسیر باطنشان جز کوره‌راهی نیست. دل کوچک و ناسازگار با پیشامد امری جزیی می‌گیرد و بدتر از آن چه بسا چفت می‌شود و قفل می‌نماید! حسن رفتار و خوش اخلاقی نیز نشانهٔ این دل است. باید توان سازگاری با همه داشت حتی با کسی که انسان را می‌آزارد یا آبروی او را برده است؛ چرا که او خدا را در دل خود جای داده و جایی برای ورود دیگران نگذاشته است. باید به چنان سازگاری رسید که برای ناسازگاران این دعا را داشت: خدایا کسی را که به من بدی کرده است خوبی و خیر ده. خدایا! همه بندهٔ تو هستند و من نمی‌توانم کسی را دوست نداشته باشم. در مواجه با بندگان پرآزار باید گذشت داشت و این باور را داشت که چه کنم که او بندهٔ خداست. بنده به عشق خداوند است که دیگران را می‌بخشد و خرده‌ای از کسی به دل نمی‌گیرد و همان‌طور که به خداوند عشق دارد به بندگان او نیز عشق می‌ورزد. بنده اگر به عشق رسد در برابر ناروایی‌هایی که به او می‌شود، کسی را مکافات نمی‌نماید و به عکس، هر که او را بیش‌تر آزرده است، بیش‌تر مورد تفقد خویش قرار می‌دهد و برای او دعا می‌کند و خیر بیش‌تری از خداوند برای او می‌خواهد. مهم‌ترین بستر سازگاری، خانه است و کسی که نتواند با همسر خود سازگار باشد سلامت به کلی از او رخت بر می‌بندد.

در زندگی کسی سلامت کامل دارد که مست، خرم، گشاده، خوش‌حال و باز باشد و همواره تبسم بر لب داشته باشد و البته کسی می‌تواند چنین باشد که به عشق عفیف رسیده باشد:

 دلی که عشق ندارد کدوی بی‌بار است

 لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است

در زندگی باید هم بر خود باز بود و هم بر دیگران و بر باز نیز باز و حتی بر بسته نیز باز بود و کسی چنین بساطتی دارد که در زندگی زیستی بانشاط و مست داشته باشد. کسی که غمی ندارد و شاد شاد است. کسی که بی‌خیال نیست، ولی خیالی ندارد. کسی که نه از دست‌رفته‌ها اندوهگین و حزون می‌شود و نه از دستاوردها شاد و مسرور: «لِکی لاَ تَاْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آَتَاکمْ»(حدید / 23)؛ وی نه از رفته، نگران است و نه از آمده مسرور. اگر زندگی حق است؛ چرا نباید به آن شادمان بود:

 به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

 عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

کسی که به حق شاد است، به همه چیز نیز خوش‌حال و شاد و خندان است؛ زیرا او حق را در تمامی پدیده‌ها و تمامی آن‌ها را عیال حق تعالی و با هم برابر می‌بیند و بر کسی خرده نمی‌گیرد و به همه نیز محبت می‌کند. وی همیشه با ترنم لب و تبسم غنچه‌ای با مردم روبه‌رو می‌شود و عبوس و چهره در هم کشیده نیست. زندگی سالم برای کسی است که به این قوت و توانمندی رسیده است که نگرانی‌ها و فشار سختی‌ها و حزن‌ها و اندوه‌ها را در دل نگاه دارد و غم‌زدگی را به ظاهر نمی‌آورد و با غمناکی ظاهری خود کسی را آزار نمی‌رساند و غم را درون سینه نگه می‌دارد. البته شادی وی با تحلیلی که گذشت واقعی است، نه از روی تظاهر و او به حق شاد و مسرور است. او درست است که به حق شاد و مسرور است، ولی عاطفه هم دارد و اشک هم می‌ریزد بدون آن که نارضایتی، ناخرسندی، غم‌آلودی و زنگارها و کدورت‌های نفسانی داشته باشد.

برای سازگاری با دیگران لازم است هم جواد و بخشنده بود و میل به دنیاداری، خودخواهی و بخل و خست نداشت و نیز عذرپذیر بود و لغزش و خطاهای دیگران را نادیده گرفت و از آن رنجیده‌خاطر وآزرده‌دل نشد، و افزون بر آن بدی‌ها، تباهی‌ها و زشتی‌هایی که از دیگران می‌بیند را  فراموش کرد و آن را به خاطر نسپارد و کینه، عقده یا نگرانی به خود راه نداد و تمامی این امور از کسی بر می‌آید که هنر عاشق شدن داشته باشد و مهارت عشق‌ورزی بداند.

از نمودهای لازم مهرورزی، مهربانی با کودکان یتیم است. کودکانی که گرمای مهر پدر و مادر خود را از دست داده‌اند و بدون هیچ گونه پناهی و با سختی تمام زندگی می‌گذرانند. کودکانی که از سایهٔ گرم مهر و محبت پدر و مادر محروم شده‌اند را باید حمایت کرد و فضایی شاد برای آنان آفرید تا لذت کودکی کردن را ببرند و تجربه آن را بیابند. در صورت تخلف کلی و قطع این مسیر، خداوند خود اقدام می‌نماید و همه را به سبب تخلف و کوتاهی در رسیدگی نمودن به یتیمان جامعه و بی‌سرپرستان هلاک می‌نماید و اگر تنها عده‌ای این فضا را برای کودکان رعایت کنند، به احترام مهرورزی و حمایت آنان، به دیگران مهلت داده می‌شود.

کسی که به عشق می‌رسد اقتدار نفسانی بسیار بالایی می‌یابد و قوت ارادهٔ او بسیار نافذ و موثر می‌گردد. چنین کسی اگر تحت تربیت واقع شود با صفای باطنی حاصل از عشق می‌تواند به عوالم بالاتر اشراف یابد و بر مغیبات آگاه شود. اخبار از غیب از آن رو صورت می‌گیرد که عالم مجردات بر عالم ناسوت اشراف دارد و عالم قدس برای عالم ناسوت لحاظ علّی دارد و اگر بتوان نفس را صافی نمود و با ساکنان آن عالم که بر این عالم اشراف دارند با صفای نفس و توان عشق همراه شد می‌توان از ویژگی‌های غیر صوری عالم ناسوت اطلاع پیدا نمود. نفس باید صافی باشد تا بتواند با عالم قدس ارتباط یابد و مهم این است که نفس با تلنگری نجس نشود و چنین توانی در کسی است که عشق وی عفیف، ناب و  خالی از طمع باشد و قدرت صبوری و سازگاری داشته باشد. متاسفانه، بیش‌تر افراد تا تلنگری می‌خورند نجس می‌شوند. اگر دیوانه‌ای به کسی تندی نماید، و وی باز گردد و پاسخ او را با ناراحتی بگوید، پس وی نیز دیوانه است و این همان تلنگر و نجس شدن است و چنین کسی به هیچ جا نمی‌رسد. زندگی چنین کسی بیمار و خالی از هر موفقیتی است.

البته در این بحث مهم این است که به‌جا جاذبه و به‌جا دافعه داشت. معرفت و شناخت موارد جاذبه و دافعه از داشتن آن سنگین‌تر است. کسی که بگوید: من انسان با طمانینه‌ای هستم و هر کس بر سرم سنگ بزند هیچ نمی‌گویم، انسان مُهملی است. مهم این است که انسان بداند کجا نباید ضربه‌ای بخورد و کجا باید طعم تلخ سیلی و مزهٔ جام زهر را بچشد. فهم نوع انتخاب برای هر کسی آسان نیست و به همین خاطر است که معرفت بالاتر از عمل است. گناه نکردن خیلی خوب و مهم است؛ ولی شناخت گناه مهم‌تر است. اول باید دانست که چه چیزی گناه است و چه چیزی گناه نیست؛ همان‌طور که خوب بودن مهم است، ولی فهم خوب داشتن و شناخت خوب‌ها خیلی مهم‌تر است. اولیای معصومین علیهم‌السلام چنین بوده‌اند. حضرت امیرمومنان علیه‌السلام در جایی خم می‌شود تا به پشتش روند و در جای دیگر کسی نمی‌تواند با او سخن بگوید و گاه زبان امیرمومنان علیه‌السلام از ذوالفقار تیزتر و برنده‌تر است. البته حضرت امیرمومنان علیه‌السلام مشی ولایی داشتند و تمامی خودخواهان و نفس‌محوران را با ولایت صعب و مستصعب و فصل خطاب بودن از خود ناخرسند ساختند؛ برخلاف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که مشی نبوی داشتند و همه، حتی ابوسفیان را در کنار خود با مرحمت جمع ساختند. البته این کار نیاز به دانش اندازه‌شناسی دارد تا حق هیچ پدیده‌ای ضایع نشود. درست است ما بر اصل «صبوری و سازگاری» تاکید داریم، و نیز باید از ظلم کردن بر دیگران پرهیز کرد؛ زیرا ظلم علت تام برای قبح دارد و تحت هر شرایطی قبیح است ـ حتی نسبت به دشمن جانی و خون‌خوار ـ ولی ظلم نکردن غیر از مقابله به مثل نکردن در موقع لزوم و به هنگامی است که دفاع مترتب بر آن است تا حق در مسیر طبیعی خود جریان یابد. گاهی لازم است ظلم ظالم را در راستای مصلحت جامعه دور کرد و با او مقابله نمود؛ بدون آن‌که به وی ستم شود. داشتن روحیهٔ صبوری و سازگاری به معنای مقابله به مثل ننمودن و از حق ضروری و طبیعی خود یا پدپده‌های دیگر دفاع نکردن نیست؛ هم‌چون به خطر افتادن جان و مال، تجاوز به ناموس و حریم خانه و کاشانهٔ خود یا جامعه و تعرض به حدود و مرزهای کشور اسلامی و مصلحت‌های برتر مسلمانان. البته به شرط آن که فرد دانش اندازه‌شناسی داشته باشد و بتواند ظلم و عدل را تشخیص دهد و به افراط و تفریط نگراید.

مومن در صورتی که چیزی را از خود نداند و دست و زبان و قدرت، حب و بغض، غضب و انتقام، همه و همه را از خدا و برای خدا بداند، هرگز به خود اجازه نمی‌دهد از آن‌ها جز در راه حق و حقیقت بهره ببرد. گاه لازم می‌شود مومنان شیعی خالص را کشت؛ مانند زمان «تَتَرُّسْ» که دشمن، مومنان را سپر قرار می‌دهد و دست‌یابی به دشمن بدون کشتن آنان ممکن نیست و این امر نه تنها ستم نیست، بلکه عین عدالت است؛ زیرا در غیر این‌صورت، دشمن بر مردم مسلمان چیره می‌شود و دین و تشیع را در مخاطره قرار می‌دهد؛ البته مقتضای عدالت الهی نیز این است که آن دسته از مومنانی که در این راستا کشته می‌شوند، نزد خدا از اجر و پاداش شهدا بهره‌مند باشند؛ چنان‌که فقه اسلامی نیز برای آن‌ها دیه در نظر گرفته است و نظام اسلامی باید آن را به خانواده‌هایشان بپردازد. گاهی هم در جای خود مورچه‌ای را نباید کشت. یکی از آقایان بزرگ به دیگری می‌گفت: تو را فردای قیامت در حالی می‌آورند که از دست‌هایت خون می‌ریزد. او پاسخ داد: تو را هم فردا دست‌بسته می‌آورند؛ به جرم این‌که کنار نشستی و خون‌ها ریخته شد. این دو منطق متفاوت است. مومن آن است که به‌جا بکشد و در جای خود نکشد؛ بر این پایه، همیشه کشتن یا همیشه نکشتن هر دو باوری باطل است. اگر راهی برای دور کردن ستم ظالم جز ایستادگی در برابر او نباشد، باید ایستادگی کرد، ولی در این صورت نیز نباید از مرز عدالت بیرون رفت و در برخورد و مقابله به مثل نیز نباید زیاده‌روی کرد و لازم است عدالت و انصاف در جانب او رعایت گردد؛ زیرا در این صورت، خود ستم‌دیده ستم‌کار می‌گردد؛ چنان‌چه ظلم در مراتب پایین، جزیی و شخصی شکل بگیرد و قابل گذشت باشد، باید با گذشت و بزرگواری زمینهٔ هدایت فرد و جامعه را فراهم ساخت. در رویارویی و برخورد با کسانی که روحیهٔ تهاجمی و تعدی‌گر ندارند و دوستان نادان و خطاکارند، و نیز دشمنانی که جنگ‌افروز نیستند به‌جای مقابله به مثل بهتر است مقابله به ضد داشت که از نظر روانی بهتر، کامل‌تر و بزرگ‌تر از مقابله به مثل است؛ زیرا مقابله به مثل، برخوردی انفعالی و معلول فعل شخص مقابل است و از آن‌جا که همیشه معلول، ضعیف‌تر از علت است، پس رتبهٔ مقابله به مثل پایین‌تر از برخورد مقابل است. مقابله به ضد، مایهٔ مهربانی و نرمی دل است و برخوردی تاثیرگذار و کامل‌تر است و طرف مقابل خود را وامدار رحمت دیگری می‌بیند و ارادهٔ فرد رحمت‌ورز را نیز کامل می‌کند و مصداق برخورد کریمانه است؛ مانند آن که اگر شنید کسی از او غیبت کرده است، از او دل‌آزرده نشود و به‌جای این‌که غیبت او کند، خوبی‌های او را بگوید. در این دو روش نه باید ظاهرمدار شد و غیرت و تعصب جاهلی داشت و نه به لاابالی‌گری وبی‌قیدی دچار شد و از غیرت دینی تهی گردید و به تعبیر دیگر دانش اندازه‌شناسی داشت.

صبوری و سازگاری شعار دین اسلام است؛ چنان‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: «بُعِثْت لاُتِمّمَ مکارم الاخلاق». اگرچه همهٔ حضرات انبیای الهی دارای اخلاق و مکرمت‌های اخلاقی بوده‌اند، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مکرمت‌های اخلاقی را به اتمام رساند و سرآمد همهٔ حضرات انبیای گرامی علیهم‌السلام گردید. با چنین موقعیت اخلاقی که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از آن برخوردار بود و بر بالاترین قله‌های کمال و اخلاق قرار داشت، انتظار می‌رود مسلمین؛ به‌ویژه شیعه که پیروان راستین دیانت و ولایت می‌باشند، صاحبان اخلاق و صفا گردند و در حسن سلوک، متانت و محبت پیشتاز همگان باشند و در دوستی، صداقت و مهرورزی و محبت زبانزد تمام اقوام و ملل گردند. مسلمان اگر مکرمت‌های اخلاقی را در خود داشته باشد، بر چموشی‌های نفس خویش در مقابل ناملایمات دیگران غلبه می‌کند و همواره متواضع و مودّب می‌گردد و مقام ادب با خلق و حرمت پدیده‌ها از دوست و دشمن را به تناسب رعایت می‌کند.

 (منبع : دانش زندگی ، استاد محمدرضا نکونام)

هم افزایی علمی
هم اندیشی علمی و جمعیت آگاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *